نگاه کوتاهی بر مکتب شیکاگو 


گروه جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو در سال ۱۸۹۲ به وسیله آلیبون اسمال (Albion Woodbury Small) پایه گذاری شد. مکتب شیکاگو رنگ مذهبی داشت و اغلب اعضایش یا کشیش بودند یا کشیش زاده.


لین مکتب برای آن شکل گرفته یود تا برای مسائل ناشی از زندگی شهری،از ازدحام جمعیتی گرفته تا آلودگی  فقر و  مهاجرتهای بی رویه  وسایل فرهنگی  ناشی از نظام صنعتی مانند اختلافات خانوادگی، فحشا و فروریختگی انسجام اجتماعی راه حل ها و چاره های مناسبی پیدا کند. در این مکتب از شهر نوپا و روبه رشد شیکاگو  که به سرعت به یکی از کانونهای  رشد صنعتی تبدیل شده بود به عنوان یک آزمایشگاه مسائل شهری استفاده می شد.


این مکتب در زمینه جامعه شناسی شهری پیشگام است. اعضای این مکتب مدلهای بوم شناختی خود را از زیست شناسی اخذ کرده اند.


لوئیس ورث مفهوم شهرنشینی  به عنوان یک شیوه زندگی را مطرح کرد. دیوید هاروی و مانوئل کاستلز بین الگوهای شهرنشینی و جامعه وسیع تر ارتباط برقرار کردند  و فرایندهای شهری را مستقل در نظر نمی گرفتند. به نظر هاروی و کاستلز شیوه های زندگی مردم در شهرها  و طرح فیزیکی محلات مختلف  شهری را  می توان در زمره ی ویژگیهای  کل توسعه ی سرمایه داری صنعتی محسوب  نمود.


به تاکید هاروی شهرنشینی یکی از  جنبه های محیط مخلوق است و فضا دائما تجدید ساخت پیدا میکند


شخصیت برجسته این مکتب رابرت پارک بودکه اهمیت او به دلایل زیر می باشد:


۱ـشخصیت مسلطی داشت


۲ـتوانست جامعه شناسان شیکاگو را به اندیشه های اروپا آشنا کند


۳ـتوانست علاقه مکتب را به بوم شناسی شهری پدیدار کند


۴ـ او و برجس نخستین کتاب درسی  مهم واساسی جامعه شناسی را به عنوان " درآمدی بر علم جامعه شناسی"  نوشتند .


پایان کار شیکاگو:


در دهه ۱۹۳۰ با عزیمت پارک و مرگ مید  اهمیت خود را از دست داد  و دلایل این شکست به شرح زیر است :


۱ـتوجه بیش از اندازه به آمار


۲ـاعمال سلطه انحصاری بر مجلات  و امکانات بررسیها و مطالعات جامعه شناسانه


۳ـظهور ور رشد سایر کانونه یه ویژه هاروارد و آیوی.



بیشتر درباره مکتب شیکاگو

مکتب شیکاگو بیشتر به دلیل جامعه شناسی شهری و توسعه روش کنش متقابل نمادین شناخته می شود. این مکتب بر رفتارهایی از انسان متمرکز شده است که توسط ساختارهای جامعه و شاخصه های کالبدی محیط تعیین میگردد، و نه خصوصیات شخصی و ژنی. زیست شناسان و انسان شناسان نظریه سیر تطوری را، که ثابت میکند حیوانات با محیط خویش تطبیق پیدا میکنند، پذیرفته اند. این مکتب (شیکاگو) با بکار بردن این نظریه برای انسان ها، که مسئول سرنوشت خودشان پنداشته می شوند، عقیده دارد که محیط طبیعی که جامعه در آن ساکن است یک شاخصه اساسی در شکل دهی به رفتار انسان است، و شهر مانند یک خرده کیهان عمل میکند:

"در این شهرهای بزرگ، جایی که تمام احساسات وتمام انرژی انسان آزاد می گردد، ما در موقعیتی هستیم که فرایند تمدن را همانگونه که بوده،  زیر میکروسکوپ (ذره بین) مطالعه کنیم."

پژوهشگران سر شناس در مکتب اول شیکاگو عبارتند از: نیلز اندرسون(Nels Anderson)، ارنست برگس، روث شانل کاوان(Ruth Shonle Cavan) ، ادوارد فرانکلین فریزر(Edward Franklin Frazier)، اورت هوج(Everett Hughes) ، رودریک دی مکنزی(Roderick D. McKenzie)، جرج هربرت مید(George Herbert Mead)، رابرت ای. پارک، والتر سی رکلس(Walter C. Reckless)، ادوین ساترلند(Edwin Sutherland)، وی آی توماس(W. I. Thomas)، فردریک تراشر(Frederic Thrasher)، لوییس ویرث(Louis Wirth)، فلوران زانینسکی(Florian Znaniecki)


 مکتب‌ شیکاگو در زمینه‌ی‌ جامعه‌شناسی‌ شهری‌ پیشگام‌ است. اعضای‌ این‌ مکتب‌ مدلهای‌ بوم‌ شناختی‌ خود را از زیست‌شناسی‌ اخذ کرده‌اند.  « لوئیس‌ ورث » مفهوم‌ « شهرنشینی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ شیوه‌ی‌ زندگی » را مطرح‌ کرد. به‌ عقیده‌ی‌ وی، زندگی‌ شهری‌ در بردارنده‌ی‌ غیرشخصی‌ شدن‌ و فاصله‌ی‌ اجتماعی‌ است: «تاثیراتی‌ که‌ شهرها بر زندگی‌ اجتماعی‌ انسان‌ می‌گذارند زیادتر از آن‌ است‌ که‌ نسبت‌ جمعیت‌ شهری‌ نشان‌ می‌دهد، زیرا شهر نه‌ تنها به‌ طور فزاینده‌ سکونتگاه‌ و کارگاه‌ انسان‌ امروزی‌ است‌ بلکه‌ مرکز نوآوری‌ و نظارت‌ بر زندگی‌ اقتصادی، سیاسی‌ و فرهنگی‌ است‌ که‌ دورترین‌ اجتماعات‌ جهان‌ را به‌ مدار خود کشیده‌ و نواحی‌ گوناگون، ملتها و فعالیتهای‌ مختلف‌ را به‌ صورت‌ یک‌ جهان‌ هستی‌ در هم‌ بافته‌ است.» 


« دیوید هاروی» و « مانوئل‌ کاستلز » بین‌الگوهای‌ شهرنشینی‌ و جامعه‌ی‌ وسیع‌تر ارتباط‌ برقرار می‌کنند و فرآیندهای‌ شهری‌ را مستقل‌ در نظر نمی‌گیرند. به‌ نظر هاروی‌ و کاستلز شیوه‌های‌ زندگی‌ مردم‌ در شهرها و طرح‌ فیزیکی‌ محلات‌ مختلف‌ شهری‌ را می‌توان‌ در زمره‌ی‌ ویژگیهای‌ کلی‌ توسعه‌ی‌ سرمایه‌داری‌ صنعتی‌ محسوب‌ نمود.  به‌ تاکید « هاروی » شهرنشینی‌ یکی‌ از جنبه‌های‌ محیط‌ مخلوقcreated environment)  ) است‌ و فضا دائماً‌ تجدید ساخت‌ پیدا می‌کند.


کاستلز در بیاناتی‌ بسیار دقیق، بین‌ شکل‌ فضایی‌ یک‌ جامعه‌ با مکانیسمهای‌ کلی‌ توسعه‌ی‌ آن‌ رابطه‌ برقرار می‌کند. وی‌ می‌گوید: « برای‌ شناخت‌ شهرها ما باید فرایندهایی‌ را که‌ به‌ وسیله‌ی‌ آنها شکلهای‌ فضایی‌ ایجاد و دگرگون‌ می‌شوند را درک‌ کنیم. طرحها و ویژگیهای‌ معماری‌ شهرها و محلات، مبارزات‌ و ستیزه‌های‌ میان‌ گروههای‌ مختلف‌ را در جامعه‌ بیان‌ می‌کنند. به‌ سخن‌ دیگر، محیطهای‌ شهری‌ نمایانگر تجلیات‌ نمادین‌ و فضایی‌ نیروهای‌ اجتماعی‌ کلی‌ترند. برای‌ مثال‌ آسمانخراشها ممکن‌ است‌ به‌ این‌ علت‌ ساخته‌ شوند که‌ انتظار می‌رود سودآور باشند اما این‌ ساختمانهای‌ عظیم‌ در عین‌ حال، نماد قدرت‌ و سلطه‌ی‌ پول‌ بر شهر از طریق‌ کاربرد تکنولوژی‌ و اعتماد به‌ نفس‌ هستند و کاتدرالهای‌ دوره‌ی‌ سرمایه‌داری‌ انحصاری‌ رو به‌ رشد محسوب‌ می‌شوند.» 


در نقطه مقابل مکتب ساختارگرایی، طرفدارانمکتب شیکاگو - یو.سی.ال.ای قرار دارند. این مکتب از دهه 70 میلادی به بعد به کوششاقتصاددانان بنامی همچون استیگلر(STIGLER) ، برازن(BROZEN) ، مک گی(MC GEE) ،دمستز(DEMSETZ) ، پوزنر(POSNER) و سایر نویسندگانی که عقایدی مخالف نظر ساختارگرایاندارند به شهرت رسید.


چارلز هورتن کولی : 

بینشهای کولی در زمینه روانشناسی اجتماعی دارای نفوذ و تاثیر بوده است کولی به موضوع " آگاهی " علاقه داشت و معتقد بود که نباید آن را از زمینه اجتماعیش جدا کرد . " خود آیینه سان " وی بدین معنا ست که انسانها آگاهی کسب می کنند و این آگاهی در کنش متقابل و مداوم اجتماعی شکل میگیرد .مفهوم دیگرش " گروه نخستین " است که گروهی رودر رو است و با پیوند دادن کنش گر به جامعه گسترده تر نقش اساسی دارد اسا ساً در چهار چوب گروه نخستین است که خود آیینه سان پدیدار میشود و کودک خود محور یاد میگیرد که دیگران را به حساب آورد و از این طریق به یک عضو سهیم در جامعه تبدیل میشود . 

هم کولی و هم مید از دیدگاه " رفتار گرایانه روی گردان بودند و با دیدی مثبت معتقد بودند که انسانها آگاهی و خرد دارند و جامعه شناسان باید این جنبه از واقعیت اجتماعی را شناخته و بررسی کنند . کولی از جامعه شناسان میخواست که خودشان را جای کنش گران مورد بررسی شان بگذارند و روش درونگری همدلانه را برای تحلیل آگاهی به کار برند . 


این مکتب از دارونیسم اجتماعی، در زمینه عامل رقابت میان شرکتها، بنگاه های تجاری و خانواده ها برای دستیابی به نقاط مطلوب شهر بهره می برد و علم اقتصاد را فقط اصل مسلم انسان برای بهره گیری بیشتر و با کوشش کمتر میداند و برای تحقق این هدف معتقد به عدم دخالت دولت در امور اقتصادی، نفع فردی و اجتماعی و اهمیت صنعت است و نیز صنعت را منشاء ثروت می داند.


مکتب شیکاگو، در علوم اجتماعی و جامعه شناسی شهری مطرح است. ویلیام لوبارن جنی از بنیان گذاران مکتب معماری شیکاگو و نیز ارنست برگس و رابرت ازرا پارک از بنیان گذاران مکتب جامعه شناسی شیکاگو هستند. در همین زمان نظریه باغ شهرها بیان می شود و هاوارد از این مکتب بهره بسیاری می برد.


گفتنی است پیش از قرن بیستم نگاه به شهر در حیطه علوم مختلف و اندیشمندان گوناگون از جمله مورخین، اقتصاددانان، فلاسفه، جامعه شناسان و جغرافیدانان بود اما در قرن بیستم و بویژه از 1910 تا 1970 نگاه به شهر و بخصوص ساخت آن در تیول معماران قرار میگیرد و موضع شهر برعکس گذشته غیرسیاسی میشود.

مکتب شیکاگو در معماری:

در دهه ی هشتم قرن نوزدهم امر ساختمان در شیکاگو ناگهان رونق و رواج تازه گرفت و آسمان خراش هایی به ارتفاع دوازه، چهارده، شانزده و بیست و سه طبقه ساخته شدند که بر خلاف آسمان خراش های دیگر آمریکا در شهر پراکنده نبودند. بلکه در مسافتی کوتاه از یکدیگر قرار داشتند. هر یک از این آسمان خراش ها شکل و نام خود را داشت و به صفاتی خاص ممتاز بود. اما عدم شباهت آنها جمع آشفته ای به وجود نمی آورد.


ساختمان ها در آمریکا معمولاٌ عمری کوتاه دارند  بسیاری از بهترین نمونه های آن ها تاکنون کوبیده شده اند و برخی دیگر به نظر می رسد سرنوشتی جز نیستی ندارند.


مکتب معماری شیکاگو بیش از همیشه بین سالهای ۱۸۸۳ و ۱۹۸۳ رشد یافت و قدرت گرفت. نقل مطالبی از دو نوشته ما را از وضعیت معماری شیکاگو از آغاز و انتهای این زمان مطلع می دارد.


معماران مکتب شیکاگو اساس ساختمانی تازه ای در بناهای خود بکار بردند: اسکلت آهنی، که در آن زمان صرفاً «ساختمان شیکاگو» نامیده می شد.

روش های طراحی واجرایی واصول نظری این معماران به نام مکتب شیکاگو شهرت یافت ومی توان ان را اصول اولیه معماری مدرن محسوب کرد که مهمترین این اصول عبارتند از: 


الف)استفاده از اسکلت فولادی


ب)نمایش ساختار در بنا


ج)عدم تقلید از سبک های گذشته


د)استفاده اندک از تزیینات


و)استفاده از پنجره های عریض 


نمایش گاه بین المللی کلمبیا ضربه سختی به مکتب شیکاگو وارد کرد ودوره افول این مکتب فرا رسید.اگر چه عمر این مکتب از دو دهه فراتر نرفت ولی از چند جهت این مکتب حایز اهمیت بود اول ان که پیشرفت تکنولوژی  واستفاده از تکنیک ها ومصالح جدید مانند اسکلت فلزی وشیشه وتاسیسات مرکزی واسانسور عرصه جدیدی در معماری ایجاب کرد.


دوم ان که در احداث این ساختمان ها از فولاد استفاده شد و فولاد جای چدن را گرفت .


سوم ان که این اولین سبک در معماری با گستره جهانی بود که در امریکا شروع شد و معماران امریکایی معماران اروپایی را تحت تاثیر خود گذاشتند.


به تحقیق باید اذعان نمود که برج سازی به شیوه مدرن چه ازجهت ساختار وچه ازجهت نما  شاخصه معماری مدرن است واز مکتب شیکاگو الهام گرفته شده است.


این مطلب نگاهی کوتاه ،پراکنده و گذرا بر این مکتب بود. هرچند سعی بر آن شد تا از دیدگاه های مختلف به این مکتب نگاه شود اما شاید مطالعه درباره آن همچنان کافی نباشد.


باتوجه به فقدان مراجع فارسی در این زمینه اگرشما هم مطالبی در زمینه مکتب شیکاگو و یا دیگر مکتب های شهرسازی و معماری و جامعه شناسی دارید برای ما به آدرس shahrsaz.tk@gmail.com ارسال کنید.



منابع:


سایت انسان شناسی و فرهنگ


وبلاگ جغرافیا و برنامه ریزی شهری


باشگاه دانشجویان پیام نور


وبلاگ مهندس شهرساز


معماربلاگ


سایت یک شهر


وبلاگ دانشجویان شهرسازی دانشگاه کردستان


مجله اینترنتی فصل نو


وبلاگ مهدی قدیانی


انجمن تخصصی ایران شهرساز


Wikipedia : Chicago school 


Chicago: University of Chicago Press


Human Migration and the Marginal Man


The Chicago School of Sociology


و...