زیستگاهی موسوم به "شهر" قدمتی نزدیک به 10000 سال دارد. از نظر کلاسیک، شهر از ناحیه ای مرکزی با تراکم جمعیت نسبتا بالا تشکیل می شود که فضایی حمایتی به منظور تولیدات کشاورزی آن را احاطه می کند... این شکل محصور از شهر تا دوران صنعتی سرمایه داری در قرن نوزدهم از نظر مجازی بدون دگرگونی باقی مانده است. در این زمان، ایجاد دو طبقه مجزای کارگر و سرمایه دار، با توجه به ثروت شکافی میان جمعیت به وجود آورد. خانواده های مرفه در خانه هایی به دور از شهر در نواحی پشت ساحل ساکن شدند، البته در عین حال مکانی نیز در شهر داشتند. وانگهی، زمانی که نیروهای سودآور به درون بازار سرمایه داری املاک و مستغلات گسترش یافتند، زمین خواران فورا شروع به نقشه کشیدن برای زمین های خارج از مرکز شهر برای فروش آن ها کردند. آنان خریداران آینده نگر را به استفاده از هر ابزاری برای حمل و نقل تشویق می کردند، ابزارهایی که در آن زمان برای رفتن به محل کار در دسترس بود. احتمالا کالسکه های اسبی جای خود را به ترن های بخار قدرتمند و غول آسا دادند، و سپس نوبت واگن برقی و سرانجام خودرو رسید که حمل و نقل به نواحی خارج شهر را بر عهده داشتند. در هر مرحله از توسعه شهری، مرزهای زیست گاه ها از مرکز شهر قدمی دورتر رانده شدند. با اینهمه در تمام این دوران اولیه "حومه سازی"، نواحی خارج از هسته شهری همواره به خاطر وابستگی اقتصادی به منظور پول سازی، اشتغال طبقه کارگر، تجارت و شرکت در سطوح "بالایی" فرهنگ برای نمونه هنر، موسیقی، مد و مانند آن به شهر پیوند خورده بود.
هنوز برخی شهرسازان ادعا می کنند حومه سازی عصر مدرن یکی از نتایج تولید انبوه خودروست. شهرهایی مانند لس آنجلس به عنوان نقاط عطف گسترش نامنظم ایجاد شده توسط ابزارهای حمل و نقل شهره اند. تاکنون هیچ چیزی نتوانسته از این حقیقت پیشتر برود. تحلیل گرانی که بر چنین جبرگرایی تکنولوژیکی می کنند، که هنوز یک تصور غلط متداول است، همواره به اشتباه می افتند، زیرا آنان نمی پذیرند در قالب واژگان سازمان اجتماعی به تفکر بپردازند. نیروهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، و نیز نیروهای تکنولوژیک محض برای ایجاد دگرگونی های مهم در جامعه همواره با هم کار می کنند. حومه سازی انبوه در واقع درست در سال های پس از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده آغاز شد. این امر، محصول نیروهای قدرتمندی بود که توسط برنامه های حکومتی و کامیابی اقتصادی دگرگون کننده کارگران عادی به "طبقه متوسط" اعمال می شد. در پایان، این تغییر مکان جمعیت شناختی عمیق مردم از شهرهای مرکزی به نواحی خارج از شهر، شکل جدیدی از فضا را ایجاد کرد که شهر نیست. ما آن را ناحیه کلان شهری چندمرکزی یا MMR می نامیم و این ناحیه از نظر کیفی از شهر به مفهوم سنتی متفاوت است، همان طور که شهر سنتی، خود از اسلاف 10000 سال پیش خود متفاوت بود .در میان این ویژگی های متمایز کننده، راهی قرار داشت که پایین شهر کلاسیک کارکردهای فراوان خود را از طریق آن با پیچ و تاب به دیگر مراکز منتقل کرد به گونه ای که هریک از این کارکردها بیش از گذشته تخصصی شد. حالا نواحی شهری شده ما چندمرکزی هستند که در برخی از این مراکز، کارکرد مصرفی ، در برخی دیگر عملیات دفتری، تولید یک جنس، زندگی مردمی و فعالیت های تفریحی و سرگرمی غالب است. شهرهای مرکزی سنتی هنوز وجود دارند و هنوز در جای خود دارای اهمیت هستند، اما شهر به عنوان یک مکان تجاری و مصرفی و نیز با داشتن جمعیتی که چندان بازنمای یک جامعه به مثابه یک کلیت نیست، بسیار بیش از گذشته تخصصی شده است.
ما تنها از این نکته درشگفتیم که چرا شهرسازان امروز بر سر ویژگی های شکل جدید فضایی به بحث می پردازند، شکل هایی مانند پارک های مستقل صنعتی که در جای خود مراکز اشتغال هستند، یا فضاهای بسیار گسترده مصرفی مانند تفرجگاه های حومه شهری که مردم را نه تنها از بسیاری از شهرهای اطراف، بلکه حتی از دیگر ایالات به سمت خود جذب می کنند، درحالی که توجه کانونی خود را بر "شهر" حفظ کرده اند، هسته ای مرکزی که هنوز اهمیت قابل درک پیشین، مربوط به سال های دهه 1950 را در حفظ کرده است. اکنون تاریخ مصرف اغلب تحلیل های شهری به دلیل این عدم به رسمیت شناختن دگرگونی فضایی زیست گاهی به شکلی جدید، چندمرکزی و دارای کارکردهای متعدد محلی سپری شده است. ما هنوز به پژوهش در میان کتاب هایی ادامه می دهیم که در عنوان آن ها واژه "شهر" یافت می شود، درک شهر، سازندگان شهر، فرهنگ شهر، شهر پسامدرن. چنین تعدد واژگانی با پسوند "شهر"، روشن ساختن معنای آن را ناممکن می سازد، زیرا این واژه دیگر یک واژه فضایی نیست، بلکه مفهومی استعاری است. شهرسازان به دلیل ناتوانی در دسته بندی موارد ملموس از شکل های بیانی، اغتشاش واژگانی وسیعی ایجاد کرده اند. آنان درباره شهر جهانی، شهر دوگانه، شهر اطلاعاتی، شهر تقسیم شده، شهر تکه تکه شده، شهر آنالوگ، شهر دیجیتال، شهر آلاینده یا شهر مرزی می نویسند. درحالی که تمامی این واژه ها تنها یک اشتباه هستند. آنان بر یک جنبه تکیه می کنند، مانند استفاده فزاینده از ابزارهای ارتباطی دیجیتال- ویژگی فضاهای زیست گاهی که اکنون ناحیه ای یا حتی ملی و بین المللی هستند- تا آن را به مرکزی – شهر- نسبت دهند که اصلا وجود ندارد. ما دیگر در شکلی فضایی از مرکزیت مانند یک شهر مرزی زندگی نمی کنیم، بلکه در ناحیه ای آلاینده از توسعه، با مراکز بسیار جداگانه قرار داریم که هر یک از آن ها، سطوح تخصصی کارکردی خود را دارند.
شکل کلان شهری چندمرکزی از فضا تا اندازه توسط برنامه های قدرتمند دولتی ایجاد شد. به خصوص دو عدد از این برنامه ها کاملا تعیین کننده بوده و به شیوه خود، نقشی بسیار مهم تر از نقش خود اتومبیل در این میان داشتند. پس از رکود سال های 1930، دولت ایالات متحده برنامه های بلندپروازانه ای در زمینه مسکن به راه انداخت تا هم به بانکداری و هم به بازسازی صنایع ساخت و ساز مسکن کمک کرده باشد. در میان جنبه های دیگر، دولت اجازه کاهش بهره مالیات "خانه دار شدن" را صادر کرد. این قانون هنوز به قوت خود باقیست و به این معناست که مردمی که خانه ای دارند اما نوعی رهن نیز بر ذمه دارند می توانند بهره کامل بر پرداخت های خود از محل درآمد پیش از قانون کاهش مالیات را کاهش دهند. به این ترتیب آنان مالیاتی بر بهره رهن خود نمی پردازند. این نوعی اعانه مستقیم به کسانی است که تمکن خرید خانه را دارند. نیز در صورت وجود تمکن، انگیزه بزرگی است برای خانه دار شدن و نه مستاجر ماندن. مستاجرانی که چنین تمکنی ندارند، اعانه ای در زمینه کاهش مالیاتی به دست نمی آورند. زیرا مستاجران بیشتر نمایانگر شهرهای سنتی هستند و تملک مسکن بیشتر یک ویژگی حومه شهری به شمار می رود. برنامه های دولت در زمینه مسکن به روشنی به پراکندن یا تمرکززدایی جمعیت و ارتقای سطح زندگی در خانواده ساکن در خانه شخصی حومه شهری کمک کرد.
برنامه دوم شامل خودروهاست، این برنامه، وسیله فوق را به ابزار حومه سازی تبدیل می کند، اما این امر بیش از آنکه دلیلی موافق برای حومه سازی باشد، در پاسخ به ادعاهای جبرگرایان تکنولوژیکی عمل می کند. در سال های دهه 1950 دولت ایالات متحده تصمیم گرفت شبکه ای متداخل از بزرگراه های "بین ایالتی" بسازد تا به قول معروف، انتقال نظامی تسهیل شود و به این ترتیب کشور هرگز مورد حمله قرار نگیرد. این کنش "سیستم دفاع ملی بزرگراهی" که در سال 1956 تصویب شد، فورا به تکه تکه شدن مناطق داخلی کشور با آسفالت و صنایع ساخت و ساز جاده ای انجامید و فرصت هایی برای زمین خواران به منظور هجوم به این مناطق و گسترش املاک و مستغلات ایجاد کرد. ساخت انبوه و آلاینده خانه های شخصی در زمین هایی که پیشتر تنها ارزش کشاورزی داشت و توسط بزرگراههای جدید التاسیس به یکدیگر گره می خورد، بزودی با سرعت بالا همراه شد. صنعت، بازرگانی و حتی فعالیت های فرهنگی یا تفریحی که پیشتر با جمعیت متراکم شهری همراه بود، با گسترش ناحیه کلان شهری در مقیاس انبوه پراکنده شد و سپس دوباره در مراکز جداگانه و تخصصی تر درهم آمیخت. وسایل نقلیه گازسوز به ابزاری تبدیل شد که مناطق فوق به وسیله آن و در این فضای زیست گاهی روبه گسترش به یکدیگر متصل شدند.
در اروپا نیز احیای علاقه به نواحی شهری چندمرکزی (PUR) وجود داشت. تمایز این مناطق با ناحیه کلان شهری چندمرکزی در این بود که مورد نخست بر پایه "دسته ای از محله های جداگانه از نظر فضایی" استوار بود (پار، 2004:231)، در حالی که در مورد دوم به دلیل بهبود وضعیت حمل و نقل و ارتباطات، نواحی از نظر فضایی از هم جدا نیستند. برخی پژوهشگران بریتانیایی ادعا می کنند پی یوآر ها گونه ای از نواحی کلان شهری چندمرکزی هستند (کمپیون، 2001)، اما تاثیرات گسترش و دسته بندی ویژگی های این چنینی نواحی مسیر متروی ایالات متحده باید هنوز در اروپا کاملا و با اهمیت به رسمیت شناخته شوند. در بریتانیا بیرمنگام بر مفهوم دوم منطبق می شود، اما این ناحیه نیز مانند بوستون بزرگ در ایالات متحده از ناحیه ای منطبق بر مفهوم نخست مشتق شده است. نمونه های پرشماری از پی یوآر ها در سایر نواحی اروپا وجود دارد، از این میان می توان به رانت اشتات درهلند و رور در آلمان اشاره کرد. نظر به تراکم جمعیت در بیشتر مناطق اروپا، کوشش های جدی برای جداسازی فضایی نواحی شهری به مثابه یکی از موضوعات سیاست گذاری دولتی صورت می گیرد. به این ترتیب، محدودیت های حوزه طرح ریزی به استفاده از توسعه روبانی؟؟؟ در امتداد پیوندگاه های ریلی گرایش دارند، پیوندگاه هایی که خود به ایجاد آمیزش فضایی میان نواحی شهری تمایل دارند. کمیسیون اروپایی فعالانه درصدد تشویق رشد پی یوآرهای طرح ریزی شده به عنوان راهکار سیاسی به منظور گسترش توسعه منطقه ای است (کمیسیون اروپا، 1999). به عکس در ایالات متحده، توسعه نواحی چندمرکزی نتیجه شکست در برقراری طرح ریزی ناحیه ای است.
رشد نواحی کلان شهری چندمرکزی از طریق روند دوگانه مرکزیت زدایی و مرکزی سازی دوباره صورت می گیرد. می توان گفت همین روندها طبقه زیرین توسعه پی یو آرها را تشکیل می دهند، گواینکه گسترش حومه شهری و دسته بندی مستقل حومه شهری در ایالات متحده امری بسیار مفرط تر هستند. مرکزیت زدایی به معنای کاهش سراسری و مطلق شمار جمعیت و فعالیت های موجود در شهر سنتی است. این امر تنها شامل پراکندگی کنش ها نیست، بلکه به معنای سازماندهی اجتماعی است. از طریق مرکزیت زدایی، شیوه متفاوتی از پیونددادن مردم به یکدیگر از طریق ابزارههای اجتماعی و نیز تکنولوژیکی پدید می آید. ترازبندی همگانی تراکم جمعیت، خود به نام تمرکززدایی شناخته می شود.
همزمان با انجام گرفتن مرکزیت زدایی، روند متصل به آن یعنی مرکزی سازی دوباره نیز رخ داد. پدیده اخیر به معنای شکل گیری دوباره فعالیت ها و جمعیت در فضاهایی نسبتا متمرکزتر به همراه نوعی ارتباط وابسته است که بازتاب مجاورت بیشتر است. بنابراین هردو پدیده مرکزیت زدایی و مرکزی سازی دوباره، جنبه های متمایز خود از سازمان اجتماعی را دارند. افزایش فزاینده مراکز جمعیتی پس از پراکندگی آن ها با نام مرکزی سازی دوباره شناخته می شود.
یکی از دلایل مهم این امر که شهرسازان به جای مرکز شهر به ناحیه کلان شهری چندمرکزی به مثابه واحد بنیادی فضای زیست گاهی نگاه نمی کنند، اینست که سرشماری ایالات متحده هنوز باید واژگان خود را که در آن شهر جایگاهی مرکزی دارد به نفع اشکال شهری کنار بگذارد. درعین حال از پیش گواه قابل ملاحظه ای از همین سرشماری در طول سال ها وجود دارد که بر این امر اشاره دارد که ما به گونه ای دیگر از فضای زیست گاهی قدم گذاشته ایم. برای نمونه در سال های 1970، سرشماری نشان داد بیشتر آمریکاییان در نواحی حومه شهری خارج از مرکز شهر زندگی می کردند و نه در داخل شهر. دیگر اطلاعات این امر را تایید کرد که کارکرد های اقتصادی نیز در حال پراکندگی بود. مثلا بین سال های 1948-82 سرشماری از دسته ای با نام مرکز عمده خرده فروشی (MRC) استفاده کرد تا "تمرکز عظیم فروشگاه های خرده فروشی در نواحی کلان شهری" را به دست آورد. این مراکز هم در شهرها و هم در نواحی حومه ای بوجود داشت. مورد دوم نیز به همین ترتیب، نوعی فروشگاه بود. تاکید بر مراکز و خوشه های موجود در خارج از شهر اما داخل ناحیه مسیر مترو، امری مهم بود، با اینهمه سرشماری در حال جمع آوری این اطلاعات با تشخیص "هزینه های بالای تعریف این نواحی" متوقف شد (اداره سرشماری ایالات متحده، www.census.gov).
در حال حاضر مهم ترین دسته سرشماری شامل پایه محلی فضای زیست گاهی در ناحیه آماری کلان شهری است که البته به طور واقعی پیچیدگی این فضا را نمی رساند و به این ترتیب هنوز تاکیدی بر مرکز شهرهای سنتی وجود دارد که دیگر سزاوار آن نیستند. نواحی آماری کلان شهری در سرشماری سال 2000 در مجموع شامل نزدیک به 93% جمعیت ایالات متحده – نزدیک به 83% در نواحی آماری کلان شهری و نزدیک به 10% در نواحی آماری هسته شهری- را در خود جای داده اند. (در سرشماری پیشین در سال 1990، همین دسته تنها 80% کل جمعیت را در خود جا می داد.) از 3.142 شهرستان ایالات متحده، 1000 پارچه آن ها در 362 ناحیه آماری مترو و 674 پارچه دیگر در نواحی آماری هسته ای قرار داشته و 1.378 پارچه نیز خارج از دسته بندی جای داشت.
در ایالات متحده نواحی هوستون، فونیکس، آریزونا و لاس وگاس نمونه های خوبی از اشکال جدید فضایی به شمار می روند. از سوی دیگر برای نمونه در اروپا لندن، آمستردام و پاریس نیز مانند سائوپائولو در برزیل و هنگ کنگ مثال های خوبی هستند. مثلا هوستون یک ناحیه پایین شهری دارد، اما از نظر کارکردی در شاخه خدمات مالی و کسب و کار تخصص یافته است. این منطقه شب هنگام عملا خالی است. تجارت در چندین مرکز خرید بزرگ انجام می شود که در سرتاسر این ناحیه پراکنده اند و همین نکته در مورد صنایع سبک و ساخت صادق است که در پارک های صنعتی یا محدوده های مشابه یافت می شوند. حتی مکان هایی مانند نیویورک نیز نمایانگر شکل جدید فضایی فوق هستند، گواینکه مشاهده این شکل در این مورد سخت تر است. برای حصول اطمینان مانهاتان نمایانگر یک مرکز شهر سنتی است که هنوز بسیار شبیه به محدوده های هسته ای گذشته کار می کند. با اینهمه این ناحیه تنها یکی از مکان های دارای تمرکز بالای فعالیت است. ناحیه نیویورک سیتی خانه بیش از 20 میلیون جمعیت است و بخش هایی از ایالات نیوجرسی و کانکتیکات و نیز نیویورک را در برمی گیرد. مردم در بسیاری از نواحی این منطقه مانند شمال نیوجرسی یا لانگ آیلند حتی بدون اینکه لزوما مجبور باشند به مانهاتان سربزنند، زندگی می کنند. اگر هم این کار را انجام دهند به دلیل موقعیت خاصی است که به گردشگری شبیه است. آنان می توانند نزدیک خانه خود و نیز در مراکز تخصصی گسترده شده دراین ناحیه وسیع به خرید و کار و فعالیت های تفریحی بپردازند. در مورد ساکنان شیکاگو، آتلانتا، لس آنجلس و دیگر مراکز بزرگ جمعیتی در ایالات متحده نیز همین طور است. برای صحبت درباره این تراکمات "شهر"ی، راهی که بسیاری از شهرسازان در پیش می گیرند، نادیده گرفتن این واقعیت بنیادین در این زمینه است که از شکلی جدید از فضای زیست گاهی با مراکز بسیار تشکیل می شود، مراکزی که از نظر کارکردی تخصصی شده اند و به طرق گوناگون ارتباطی و حمل و نقل به یکدیگر پیوند خورده اند.
برای دیدن بحث های بیشتر در مورد شکل جدید فضا، به مدل های رشد شهری نگاه کنید، به خصوص به بحث درمورد ارتباط میان نظریه قطب رشد و نظریه مکان مرکزی که به نظر می رسد نشانه های نظری برای پیدایش این شکل را مرتب کرده اند.
مارک گوتدینر، لسلی باد ترجمه شایسته مدن- انسان شناسی و فرهنگ