موضوع حفظ و نگهداری اهمیت فزاینده ای برای شهرها و کشورهای در حال پیشرفتی به خود گرفته که در حال تجربه جهانی سازی هستند. این موضوع بخشی از موقعیت های گوناگون را شامل می شود که نقطه مشترکشان آرزوی حفاظت از محیط پیرامون ساخته شده در برابر زوال، خرابی، توسعه دوباره، تحولات اجتماعی و غفلت است، چرا که این محیط دارای اهمیت تاریخی/فرهنگی است.
نگهداری در زمینه های شهری
محیط نواحی کلان شهری نیز یک مخزن تاریخی از بناهای معماری است که بازنماینده یک میراث فرهنگی غیرقابل جایگزینی است. اغلب شهرها پیشرفت می کنند و به منظور جذب سرمایه گذاری های جدید به خصوص پس از دوره های پریشان کننده افول، خود را مقید می سازند، این کار از طریق تخریب ساختمان های "قدیمی" با هدف ارائه زمین برای پروژه های جدید انجام می شود. این "تخریب آفرینشگر" یکی از جنبه های املاک و مستغلات در شرایط بازار سرمایه داری زمین است. در برخی شهرها، ساختمان های قدیمی تر که استفاده زیادی از آن ها نشده، تنها به منظور تهیه پارکینگ به امید جذب ساکنان حومه برای دیدار از پایین شهر تخریب می شوند. گچ بری پایین ساختمان دفتر فردریک لارکین در بوفالوی نیویورک به مدت یک هفته در سال 1960 تنها تلاشی در این زمینه بود. این امر به این خاطر رخ داد که توسط فرانک لیوید رایت، مشهورترین و تاثیرگذارترین معمار آمریکا طراحی شود. دفتر لارکین تنها ساختمان اداری بود که رایت در زندگی خود ساخت. به محض اینکه این دفتر خراب شد، برای همیشه از میان رفت. درست به دلیل چنین دانش پس نگرانه و توجهی فزاینده به پروژه های قدیمی معماری به عنوان میراث اجتماعی بود که موضوع نگهداری در شهرها چنین اهمیتی به خود گرفت.
بر اساس نظر آنتونی تانگ (Anthony Tung):
"عامل جهانی که سبب می شود شهرها میراث مشترک خود را از میان ببرند، طمع آینده ای بهتر است. به همراه صنعتی سازی، پدیده جهانی خارق العاده ای رخ داد: در جریان قرن بیستم شهرهای دنیا با ویژگی های مختلف تاریخی فرهنگی در مراحل مختلف پیشرفت فریفته ندای مدرن سازی شدند و به نام آینده ای موهوم آنچه امروز می توان آن را موج جهانی ریشه کن سازی میراث مشترک معماری نامید، نابود کردند. کارشناسان بین المللی براورد می کنند چیزی نزدیک به 50% میراث تاریخی معماری نوع بشر در 100 سال ازمیان رفت." (نقل شده در "در نهضت معماری:مصاحبه با آنتونی تانگ
کارشناسان نگهداری آثار باستانی از جمله تانگ توسعه شهری قرن 20 را "فرهنگ ویرانگری" می نامند و نمی توانند درک کنند منطق سرمایه داری املاک و مستغلات چطور ارزش های اجتماعی منتسب به ساختمان های نقطه عطف تاریخ را به کمترین بها می فروشد. تانگ از منتقدین ایدئولوژی مدرن گراست)، اما منتقد بازارهای سرمایه داری املاک و مستغلات نیست. همان طور که او استدلال می کند "آیا می توان محیط شهری را به عنوان محیطی کثرت گرا اما بدون شکاف و غیر اسکیزوفرنیک در نظر گرفت؟ آیا می توان نوعی معماری معاصر ابداع کرد که بیان فرهنگی درستی از زندگی مدرن باشد، اما با احترام، نزاکت و معماری گذشته پیوند داشته باشد؟ من فکر می کنم پرسشی درباره اخلاقیات طرح ریزی معماری دراینجا پیدا می شود: ما چطور محیط جدید ترقی بخش زندگی خود را می سازیم بی آنکه همزمان با آن ویرانگر باشیم؟" (2003:1)
نگهداری آثار باستانی به دلیل تقابل با انگیزه منفعت طلبی و بازیافت زمین شهری به حمایت دولتی و حتی تکفل مالی و نیز دخالت در بازار خصوصی نیاز دارد. در سال 1966 کنگره ایالات متحده ماده نگهداری آثار تاریخی ملی (قانون عمومی 665-89) را به تصویب رساند که به سطوح پایین تر حکومتی و قبایل بومی آمریکا قدرت قانونی برای حفظ جنبه های مهم "اجتماعی" محیطی مفروض آنان را داد. منابعی نیز به منظور "کمک مالی و فنی" به این سمت سوق داده شد، تدارک راهنمای بازیابی، اداره چشم اندازهای تاریخی فدرال و کنترل مکان های خصوصی با ارزش فرهنگی از جمله این کمک ها بود. وانگهی تحت نظر دبیرخانه وزرات کشور آمریکا، یک دفتر ثبت مکان های تاریخی ملی تشکیل شد و مکان هایی را که میراث ملی این کشور به شمار می رفت، تنظیم کرد. دارایی های مورد شمول معیار فوق به عنوان "نقاط عطف تاریخی ملی" مشخص و با کمک سرمایه های عمومی از آن ها نگهداری شد.
در سال 1996، زمانی که دولت فدرال فرمان اجرایی 13006 مبنی بر تعیین تسهیلات فدرال بر دارایی های تاریخی در شهرهای مرکزی کشور را صادر کرد، تلاش ها به منظور نگهداری آثار باستانی بهبودی به خود دید. فرمان فوق نمایندگای های دولتی را به استفاده تا حد امکان از تسهیلات مخصوص نقاط برجسته تاریخی امر کرد و به این ترتیب منابع را به بخش نگهداری آن ها تزریق نمود. ترویج نوسازی و استفاده از ساختارهای موجود به جای تخریب ساختمان های "قدیمی" برای ساختن چیزی "جدید"، جوهر تلاش های انجام شده به منظور نگهداری آثار باستانی بود.
موارد جهانی
شهرهای سراسر دنیا نیاز خاصی به نگهداری و تقویت محیط ساخته شده خود دارند، زیرا تقریبا در تمامی موارد، آن ها در ناحیه هایی با تاریخچه طولانی قرار دارند که این تاریخچه در معماری آن ها تجسم یافته است. نگهداری آثار باستانی در برابر نیاز به توسعه اقتصادی برای ملل جهان سوم اهمیت می یابد، زیرا آنان مجبور به مدرن شدن هستند، اما نمی خواهند میراث فرهنگی و تاریخی خود را از دست بدهند. نگهداری آثار باستانی در کشورهای پیشرفته دارای تاریخ طولانی نیز امری مهم است. اغلب شهر های اولیه این کشورها مانند بانکوک، تایلند یا هلسینکی و فنلاند میراث ملی این کشورها را در خود متمرکز کرده اند. چالش بر سر این مکان ها مانند آنچه درایالات متحده می گذرد، به منظور شناسایی ارزشمندترین ساختارها برای حفظ کردن و نیز پرورش پروژه های جدید و متمایز صورت می گیرد. این کار به دلیل بنیانگذاری نسبتا اخیر به گونه ای در ایالات متحده آسان تر است تا کشورهایی تاریخچه هزارساله دارند.
نگهداری آثار باستانی به محض پذیرش تفویض قدرت به دولت محلی معمولا از طریق طرح ریزی شهرداری انجام می شود. ساختمان های شایان توجه باید به گونه ای دموکراتیک از جمله شراکت شهروندان، مورخان و طراحان محلی شناسایی شوند که همگی اموری مهم هستند. در ماده ای از طرح کپنهاگ دانمارک این طور آمده:
" علاقه به حفظ آثار باستانی تنها شامل کانونی شدن بر ساختمان های شخصی نمی شود، بلکه بیش از پیش به معنای پرداختن به تمام محیط زیست و فضاهای شهری است. این امر شاید توسعه همه جانبه را شامل شود که نهادی با الگوی ساختمانی مشخص و ویژگی های مشترک را تشکیل می دهد. و یا اینکه می تواند شامل تمرکزکردن بر ساختمان های شخصی با ارزش بالا برای نگهداری باشد. این ساختمان ها نیز می توانند شامل بناهایی باشند که به همراه یکدیگر چهره هایی متمایز تشکیل می دهند." (نگهداری آثار باستانی شهری، 2003)
دالرز هایدن در پژوهش خود (1995) با بسط تعریف نگهداری آثار تاریخی از گسترش مفهوم میراث به هنر مردمی، کشمکش های فضایی، شمول چشم اندازهای متنوع به خصوص چشم اندازهای اقلیت و بازنماینده جنسیت بندی شده اجتماع و ارتباط میان چشم انداز و حافظه جمعی دفاع می کند. هایدن به پرسش بنیادی "از چه ساختمانی باید محافظت کرد؟" می افزاید:" تاریخچه کدام یک باید حفظ شود؟" و به این ترتیب از گوناگونی در جنبش حفظ آثار باستانی تاریخی دفاع می کند. از این منظر، شراکت گروه های شهروندی در روند حمایت از محیط شهری به عاملی حساس تبدیل می شود.
با اینهمه اثر هایدن در مقایسه با برامدهای جهانی افزایش یافته با تلاش های یونسکو برای تعیین سایت های "میراث جهانی" کار بزرگی نیست. این تنها مکان های داخلی کشورها نیستند که به منظور حفظ مشخص شده اند، بلکه خود شهرها نیز در قالب برنامه اخیرتر مشخص کردن "پایتخت های فرهنگی" قرار گرفته اند. جنبه های مثبت مستند دادن مجوز به موضوعات سیاسی برای اینکه بخشی از معادله نگهداری/میراث باشند که توسط هایدن علم شد، به مزایای آمیخته ای بازمی گردد که با نگاهی به سیاسی شدن برامدهای جهانی میراث یونسکو درمی یابیم. یکی از برامدهای کلیدی فوق شامل جهانی سازی ارزش های اختصاص یافته به مکان هایی می شود که شایستگی دریافت عنوان میراث را دارند. این قضاوت در عمل اغلب اوقات نماینده منافع کنشگران سیاسی قدرتمندی است که به سازمان ملل تعلق دارند، مثلا کنشگران کشورهای کمتر توسعه یافته مانند عربستان صعودی یا ملل سلطه طلب غرب. چشم اندازهای محلی و ضعیف اغلب با فعالیت های سازمان ملل به رسمیت شناخته نمی شوند زیرا یونسکو آن ها را نادیده می گیرد. وانگهی برنامه "پایتخت فرهنگی" یونسکو با گرایش به تقویت شهری در هم آمیخته و مصرف گرایی و گردشگری را در هزینه فرهنگ محلی جایی ترویج می دهد که در آن گذشته به مثابه شکلی از نوستالژی مورد نوسازی قرار گرفته، شکلی که سپس به نوعی کالا تبدیل می شود(مونان سینگ، 1998). کالایی ساختن نوستالژی و نسخه فضاسازی شده گذشته نیز مشخص کننده سایت هایی است که "بازنماینده" مکان های تاریخی مانند قلعه ویلیام در اداره سربازان کهنه کار.
برامد کلیدی فوق که با جنبش حافظ آثار باستانی تقویت می شود، بیان ارزش هایی است که بعدها معین می کنند کدام سایت ها شایسته حفظ هستند. در اغلب موارد، این شکستی برای به رسمیت شناسی هنجارهای گوناگون و تفاوت های ارزشی است که اگر تصدیق شود، منافع فرهنگی متمرکزتر و با مزیت کمتر را تقویت می کند. بر اساس نظر تانبریج و اشورث (1995) این مشکل "ناهنجاری میراث" را در خود می گیرد. در بسیاری از موارد این ارزش های بیان کننده هنجارهای متعلق به فرهنگ های سلطه طلب غربی است. آنان به این ترتیب با مصرف گرایی و ترقی مکانی همکاری می کنند تا آنجا که یک مشاهده گر به جنبش حافظ آثار باستانی به مثابه "صنعت میراث" نگاه می کند (هویزون، 1987). در میان دیگر موارد، کالایی سازی میراث فرهنگی را در بازتولید مکانیکی شیوه مبله کردن و اجزای خانه ها به "سبک قدیمی" می توان یافت، مثلا استفاده از درب ها یا پنجره هایی که نوعی نوستالژی در خود دارند.
شاید بهترین و یکی از قدیمی ترین تصاویر این معمای حل نشدنی ارزشی در تلاش های حافظ جهانی آثار باستانی ونیس چارتر در سال 1964 و تاثیرات آن تجسم یافته باشد.
به منظور تدارک حفاظت سایت های تاریخی در شهرهای اروپایی که در برابر نوسازی و توسعه دوباره قرار داشتند، به نوعی از ساختمان های سبک تمدن غربی امتیازاتی اعطا شد، به عبارت دیگر بناهایی که از منظر زیبایی شناسان اروپایی دارای اهمیت معماری بود. فضاهای شهری و به خصوص نواحی مهم تاریخی درون شهرها و فرهنگ های فعال محله ای خیابانی، همگی به سود پرداختن به ساختمان های مفرد نادیده گرفته شد (آپلیارد، 1979). "منشورهای" بعدی در اجلاس های جهانی، بخش های مختلف تعریف غربی مآبانه ارزش فرهنگی را آماده کردآمدآ آ، اما چشم انداز اروپاگرایانه درباره ارزش های زیبایی شناختی کشورهای به اصطلاح حاشیه ای مانند سریلانکا، و کامبوج را حفظ کرد، آنچه اکنون به کشمکش با آن برخاسته است. این واقعیت که برای جلب منافع حفظ آثار محلی در این نواحی باید در برابر سازمان ملل و نیز طرح های ممتاز جهانی مبارزه کرد، این تلاش را بسیار مشکل می سازد. به رغم چنین کنترل بین المللی، برای نمونه مسلمانان متعصب در افغانستان توانستند کنده کاری عظیم سنگی هزار ساله بودا را در سال های 1990 تخریب کنند، حال آنکه یونسکو در این بخش از دنیا فعال بود. چنین تجلی های بی قیمت از فرهنگ با ارزش جهانی پس از تخریب دیگر قابل بازیابی نیست.
مارک گوتدینر، لسلی باد ترجمه شایسته مدنی (انسان شناسی و فرهنگ)