در حقیقت یک ریشه مشترک منشآ خطرهای اجتماعی و محیطی است و آن شناخت ناکافی از معلولان و نیازهای آنهاست . به عبارتی روشن تر اگر معلولی در جامعه حیثیتش خدشه دار می شود یا اگر نمی تواند از جدول مرتفع حاشیه خیابان بگذرد , هر دو بر می گردد به عدم شناخت او که اولی از سوی جامعه و دومی از جانب مسئولانی است که متولی شهرسازی هستند .

بر می گردیم به بحث نگرانی خانواده از حضور عضو معلول در جامعه به دلیل به دلیل خطرهای اجتماعی و محیطی که او را تهدید می کند :

از نظر منطقی نگرانی از حضور یک عضو در یک مجموعه وقتی شکل می گیرد که آن مجموعه فاقد شرایط مناسب برای حضور آن عضو باشد و این مسئله همانطور که گفته شد بر می گردد به عدم شناخت مجموعه از آن عضو .

می خواهیم در این نوشتار به ۳ پرسش اصلی پاسخ دهیم .

ـ اول اینکه چرا جامعه از معلولیت شناخت کافی ندارد؟

ـ دوم اینکه عدم شناخت کافی جامعه از معلولیت به چه صورتهایی نمود پیدا کرده است ؟

ـ پرسش آخر اینکه راههای حل این مشکل چیست .؟

قصد داریم پاسخ این ۳ پرسش را در حوزه مورد بحث یعنی حضور معلولان در شهر ارائه دهیم .

اصولا در مباحث جامعه شناسی , حقوق وقتی شناخته می شود که نقش تعریف شود . یعنی ما ابتدا باید یک نقش اجتماعی را تعریف کنیم و ویژگی ها و نیازهای آن را بشناسیم و در گام دوم به این موضوع بپردازیم که این نقش چه حقوقی دارد .

امروزه بسیاری از واژه ها به وفور مورد استفاده قرار می گیرند . اما کمتر کسی از حقیقت آن آگاه است . یکی از این واژه ها حقوق شهروندی است . وقتی می گوییم حقوق شهروندی یعنی اینکه ما شهروند را نه در غالب یک کلیشه بلکه با توجه به ویژگی ها و نیازهای اختصاصی اش بشناسیم و در سایه این شناخت , حقوقی را به او واگذار کنیم و این نیاز به یک مقدمه دارد که بپذیریم شهروندان با یکدیگر متفاوتند و نیازهای متفاوت دارند .

پس ما باید بپذیریم که شهروندی به نام معلول داریم و منظور از این پذیرش, یک پذیرش آماری نیست که اعلام کنیم در یک شهر فلان قدر معلول زندگی می کنند . منظور این است که بپذیریم یک شهروند معلول داریم که به تحصیل , اشتغال , تفریح , مراجعه به سازمانها و … نیاز دارد .

وقتی این پذیرش صورت گرفت تازه داستان شروع می شود . اینجاست که تازه وارد یک کار کارشناسانه جدی در زمینه عمران شهری می شویم و می آییم برای رفتن یک معلول به مخل تحصیل و کار و حتی مراکز تفریحی چاره ای می اندیشیم .

اما متاسفانه در جامعه ما هیچگاه این روند منطقی یعنی شناخت معلولان و برآوردن نیازهای آنها, طی نمی شود و این دو عامل اساسی دارد . یکی اینکه حضور معلولان در جامعه از ابتدا کمرنگ بوده است ( به دلیل همین شناخت ناکافی و پذیرش جامعه ) و دوم اینکه مسئولان و شاید تا حدی خود معلولان نخواسته اند از این حضور اندک و کمرنگ برای فرهنگ سازی و مناسب سازی محیط در جهت حضور بیشتر معلولان در جامعه استفاده کنند .

پیمانکاری که یک خیابان را جدول بندی می کند , به ذهنش نمی رسد که ممکن است روزی یک معلول حرکتی از این جدول عبور کند و این موضوع را در انتخاب ارتفاع جدول در نظر نمی گیرد .

معمار که یک مجتمع اداری بنا می کند , اصلآ احتمال نمی دهد یک ارباب رجوع معلول به این اداره مراجعه کند و به سرویس بهداشتی نیازمند شود . به همین دلیل در برنامه ریزی خود سرویس بهداشتی مخصوصی را در نظر نمی گیرد .

اگر بسیاری از معلولان ما رفتن به شهربازی یا سینما را رویایی دست نیافتنی می دانند , به این دلیل است که مسئولان ما کوتاه اندیشه از خود می پرسند که مگر معلول هم به تفریح نیاز دارد ؟ از اینها گذشته در بحث خطرات اجتماعی هم این موضوع صادق است .

وقتی در ذهن جامعه این فرهنگ پیاده نشود که من معلول جسمی – حرکتی حق استقلال دارم , در جامعه سرزنش می شوم که چرا بدون همراه از خانه خارج شده ام یا وقتی هنوز خیلی ها نمی دانند نسبت فقر و معلولیت چیست , بدیهی است که معلولان ما در سطح جامعه با صدقه مردم روبرو می شوند .

چه باید کرد ؟

مشکل اصلی اینجاست که تا بحثهایی از قبیل فرهنگ سازی یا مناسب سازی فضای شهری برای معلولان پیش می آید , ذهن همه می رود به سوی بودجه های کلان , تصویب مجلس , تشکیل کمیسیون و … . بپذیریم که کار به این دشواری هم نیست . مثلآ اگر معمار ما قطر عصای زیر بغل را در نظر داشته باشد , می داند که فاصله نرده های پل روی جوی آب را چقدر بگیرد که عصا داخل آن گیر نکند . این مسئله چقدر بودجه صرف می کند ؟

آیا انزوای معلولان توانمند در خانه ها به دلیل نبود امکانات شهری و بروز هزاران ناهنجاری روحی – روانی در آنها مشکلی نیست که نیاز به راه حل داشته باشد ؟