کلمه post به معنای تداوم یک جریان می باشد و مدرنیسم چنانچه گفته شد یعنی نو. پس پست مدرنیسم یعنی تداوم جریان مدرنیسم.در زبان فارسی این اصطلاح به فرانوگرایی، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و فرا تجددگرایی ترجمه شده است.فرهنگ علوم اجتماعی این معنا را برای پست مدرنیسم تأیید می کند.اما در اصطلاح معانی متفاوتی دارد. از آن جایی که این اصطلاح در بسیاری از علوم کاربرد یافته ، لذا در هر علمی معنای خاصی پیدا نموده است. "اسکات لش" در کتاب "جامعه شناسی پست مدرنیسم" آن را یک مفهوم علمی- اجتماعی تعبیر می کند و محل نزاع در گفتمان های زیبا

پست مدرنیسم، حداقل بعضی از اصول، روشها یا ایده‌‌های مهم و شاخص فرهنگ جدید غرب را منسوخ و نا مشروع تلقی می‌‌کند. به این معنا پست مدرنیسم ناظر است بر آخرین موج در نقد روشنگری، یعنی نقد اصول فرهنگی شاخص جامعه مدرن که باز مانده‌‌ی قرن هیجدهم است. نقدی که از آن زمان به بعد همواره جریان داشته است. مدرنیته در تمام طول حیاتش از خود انتقاد کرده است. بعضی از پست مدرنیستها به صراحت این ادعای تاریخی را مطرح می‌‌کند که مدرنیته به پایانش نزدیک می‌‌شود یا باید بشود.

شهر، فضایی است که از نظر اجتماعی پیوسته در حال توسعه است. نیازهای اجتماع از قبیل سکونت، حمل و نقل، کار و فراغت را برطرف می کند. تنها بخش کوچکی از مردم شهر ممکن است به کشاورزی بپردازند. نسبت به روستاها از جمعیت افزون تری برخوردار است. سکونتگاه های شهری از همسایگی های محدود تشکیل می شود. در طول تاریخ به دلایل مختلف کارکرد شهرها به طور مداوم تغییر یافته است. شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در هر زمان نقش مهمی در پروسه ی تغییر شهرها داشته است. این شرایط به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر شکل مدیریت شهری، نحوه ی استفاده از مکان شهری و نوع ارتباط شهرنشینان با یکدیگر اثرگذار بوده است.

در دوره پست مدرن تغییرات ساختاری در اقتصاد از تولید انبوه برای یک جامعه انبوه به تولیدات قابل انعطاف برای جامعه ای خرد شده و قطعه قطعه ، علایق جدیدی را درباره محیط مصنوع بوجود آورد . تمرکز طراحی شهری از تولید فرم های خوب و زیبا برای ترسیم تخیلات ، از فرهنگ انبوه ، مفاهیم اجتماعی ، مکان و گذشته تغییر جهت داد. بعد از دهه 1980 توجهات جدیدی به کیفیات محیط در پاسخ به رقابت جهانی شهرها و سهم آنها در این رقابت بوجود آمد. این امر نقش طراحی شهری را در ایجاد محیط بسیار مهمتر نمود .

بعد از اواخر دهه 1960 ، مکتب فکری پست مدرن در طراحی شهری ، بازگشت به سر زندگی را به موجب خط مشی های طراحان برجسته ای مانند راپاپورت ، اپلیارد ، اتمن (Altman ) ترویج نمود . آنها معتقد بودند که می توان سر زندگی را با اختصاص خلاقانه کاربری اراضی و اصول کامل و صحیح طراحی شهر ی را بواسطه تقویت کاربری های یکپارچه و مختلط اراضی و ایجاد کاربری هایی که بیشتر عابر مدار هستند ، احیاء و باز زنده سازی کرد . هدف آنها این بود یک یک محیط کالبدی صمیمی ایجاد کنند که هویت اجتماعی را تقویت می کند . هر چند این عکس العمل های رمانتیک علیه پروژه های کسل کننده مدرنیست ها بواسطۀ غفلت از عدالت اجتماعی و نیروهای غالب اقتصادی در رسیدن به موفقیت شکست خوردند .

گروه دیگری از معماران پست مدرن و طراحان شهری ( نئوکلاسیک ها ) ، از باز گشت به سر زندگی و زیبایی فرمی ماقبل صنعتی دفاع می کردند . انگرسول (Ingersol ) این نوع جدید از تاریخ گرایی (historicism ) را مورد استفاده قرار داد. فرم ها و فضاهای ماقبل صنعتی لزوما متناسب روشهای زندگی صنعتی نمی باشد . سپس او می پرسد  اگر کسی همه انواع فضاهای عمومی ، خیابان های مرتبط زیبا و میدانهای تزئین شده را پیشنهاد نماید آیا هنوز در جامعه ای با فن آوری پیشرفته مخاطبی برای استفاده از آنها وجود خواهد داشت ؟ باید توجه داشت که وقتی از مفاهیم و شرایط معاصر غفلت شود ممکن است جستجوی مدنیت (urbanity ) بر اساس التقاط گرایی تاریخ (historical eclecticism ) گمراه کننده باشد . از سوی دیگر موضوعات و اشتراکاتی بین تاریخ گراها و مدرنیست ها وجود دارد. رو و کوتر در کار هایشان هماهنگی بین قدیم و جدید ، حال و گذشته را پیشنهاد می کند .

دگرگونی های ناشی از مدرنیسم و سرمایه داری در زندگی انسان عبارتند از؛ پایان دادن به سبک زندگی مبتنی بر زمین و روابط روستایی، افزایش شهرنشینی، معکوس شدن جایگاه شهر و روستا و مرکزیت یافتن شهر در زندگی اجتماعی. سرمایه داری زمینه ساز جدایی تولید از روستا و تمرکز یافتن صنایع در شهرها گردید. به این ترتیب شهر ساختی متفاوت از قرون گذشته یافت و محوریت اصلی در سکونت انسان را به دست آورد.

شاید بهترین نمونه برای سازماندهی شهری بر اساس ایده های مدرنیستی، پاریسِ دومین امپراطوری در نیمه ی دوم قرن نوزدهم باشد. در این دوره هوسمان (Haussmann) تمامی بافت قدیمی شهر را تخریب نموده، شهر را از نو با بافتی منظم بازسازی کرد. رابطه ای میان تخریب بافت قدیمی پاریس توسط هوسمان با هدف بازآفرینی یک شهر مدرن و شرط اصلی مدرنیته یعنی تخریب خلاق، وجود دارد.

فلسفه ی معماری مدرن با سیاست اقتصاد کینزی پس از جنگ همخوانی دارد. (اقتصاد کینزی Keynesian economics، برگرفته از آرای اقتصاددان انگلیسی جان مینارد کینز، نوعی سیاست اقتصادی است که با ارائه ی خدمات رفاهی و اجتماعی و کنترل بخش خصوصی در تلاش است از بروز بحران در نظام سرمایه داری جلوگیری کند. م) در بحران اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم دولت هایی که در چهارچوب”دولت اجتماعی” به چاره جویی پرداخته بودند، اندیشه ی مدرن در ساخت مسکن را به سرعت پذیرفتند. از سوی دیگر معماری مدرن از زمین ارزشمند شهری به بهترین شکل بهره می گرفت و این امر کاملاً با سیاست های سرمایه داری همخوانی داشت. دولت های اروپایی از یک طرف ناچار به تأمین مسکن حداقل برای خیل انبوه جمعیت شهری بی خانمان بودند و از سوی دیگر در تلاش برای جلوگیری از رانت خواری. به این ترتیب فلسفه ی معماری مدرن فرصت ظهور گسترده یافت. انبوه سازی مسکن با استفاده از مصالح و تکنولوژی ساخت مدرن بهترین گزینه برای استفاده ی حداکثری از زمین شهری را فراهم نمود. فولاد، بتون آرمه، شیشه، آسانسور، نمونه هایی از مصالح مدرن به کار رفته در ساخت بناهای عظیم بودند.

 

هاروی مهم ترین نقطه ضعف معماری مدرن را که بحث های بسیاری برانگیخته چنین تشریح می کند؛ طراحی شهری مدرن ، انحصار، اقتدار بروکراتیک و عقلانیت را به صورت پنهانی تقدس می بخشد. معماری مدرن درصدد است تمامی دغدغه های بشریت را به شکل فیزیکی تجسم بخشد و به این ترتیب خود به شکل یک افسانه در می آید، افسانه ی ماشینی شایان ستایش. مفهوم کلیدی نقد پست مدرن بر معماری مدرن، از دست دادن هویت یا ساخت فضاهای بی هویت است. در عرصه ی معماری دو دغدغه ی اصلی به چشم می خورد؛ نخست دغدغه ای فرهنگی که از شهر انتظار دارد هویت ملی را منعکس کند و دوم صرف نظر از هویت ملی، شهر دست کم هویتی برای خود تعریف کند. هر دو بر مفاهیم هویت و تشخص به عنوان ویژگی های قابل تمایز تأکید دارند.

 

تفکر شهرسازی مدرن به دلیل ضعف در ابراز هویت بارها مورد نقد قرار گرفت. بی هویتی شهر مدرن حتی در کنگره ی بین المللی معماری مدرن (CIAM) که از پیشگامان و نظریه پردازان این حوزه تشکیل شده بود نیز خود را نشان داد. به طوری که در ششمین کنگره به سال ۱۹۴۷ بر نیازهای جامعه شناختی و روانشناختی تأکید شد و هدف این کنگره طراحی و ساخت محیط های فیزیکی متناسب با نیازهای مادی و معنوی انسان اعلام شد. با افزایش نقدها بر معماری و شهرسازی مدرن به ویژه با پیدایش حرکت های فرهنگی مخالف، از حدود دهه ی ۱۹۶۰ شاهد افول نظریه های مدرنیستی در این عرصه هستیم. قیام های ۱۹۶۸ پیام آور آغاز دوره ای جدید در طراحی شهری بود.

 

برای دانلود مقاله "ﭘﺴﺖ ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ و ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺑﺮ اﻟﮕﻮﻫﺎ و ﻃﺮحﻫﺎی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰی ﺷﻬﺮی" اینجا کلیک کنید.


ادامه دارد...


 در همین زمینه در شارکده بخوانید:

                • شهرسازی مدرن