پرسش از چیستی پسا مدرنیسم یا ارزش گذاری بر آن از موضوعات بحث برانگیز قرن بیست و یکم است. چنانکه می توان به تعاریف متفاوت از پسا مدرنیسم برخورد. به نظر برخی از نظریه پردازان مانند لیوتار، دریدا و بودریلار، پسا مدرنیسم کاملاً جدا از مدرنیسم است. میان این دو تفاوت های بنیادین وجود دارد و پسا مدرنیسم، مدرنیسم را مردود می شمارد. برخی دیگر از نظریه پردازان مانند جیمسن (F.Jameson) با نظریه ی منطق پساسرمایه داری، آندریاس هایسن (Andreas Huyssen)با نظریه ی نئو مدرنیسم، مارک اوژه (Marc Augé) با نظریه ی فرامدرنیسم، پسا مدرنیسم را ادامه ی مدرنیسم قلمداد می کنند. در این دیدگاه پسا مدرنیسم یک نقطه ی بحرانی در داخل مدرنیسم انگاشته می شود. و نتیجه آن که اجماعی بر چیستی پسا مدرنیسم وجود ندارد.

اگرچه تئوری پسا مدرن حد و مرزها را درنوردیده و جهانی جدید تصویر می کند، نمی توان نظریه های موجود در زمینه ی انقطاع کامل مدرنیسم و پسا مدرنیسم را قانع کننده دانست. همانگونه که ماکس هورکهایمر بیان می کند؛ ما بیش از آنکه شاهد شکل گیری کامل یک جامعه ی پسا مدرن باشیم در یک مرحله ی گذر هستیم. و اگرچه پسا مدرنیسم مانند دو جنگ جهانی و فرهنگ توده ای، به یکی از اجزای ناگسستنی جهان معاصر تبدیل شده است لذا هنوز یک پروژه ی تمام شده محسوب نمی شود. همانگونه که لیوتار نیز آنجا که درباره ی ماهیت پسا مدرنیسم بحث می کند آن را یک پروسه ی در حال انجام و تمام نشده معرفی می کند و می گوید؛ پسا مدرنیسم بخشی از مدرنیسم است، هرچند هدف مدرنیستی دنبال نمی کند اما در پیدایش و شکل گیری خود یک پروسه ی مدرنیستی است. برخی از متفکران نظیر اولریش بک (Ulrich Beck) و آنتونی گیدنز، اساساً با به کار بردن مفهوم پسا مدرنیته مخالف هستند. به نظر آنها تحولات به وجود آمده را می توان با مفاهیمی مدرن تبیین نمود.

در دوره ی پسا مدرن نقد مدرنیته همزمان با نقد توسعه در کشورهای غربی همراه است. به ویژه پس از نیمه ی دوم دهه ی ۱۹۷۰ تلاش هایی در راستای حل بحران اقتصادی آغاز شد که نتیجه ی آن به وجودآمدن تحولات ساختی نظیر ؛ به وجود آمدن تکنولوژی های جدید،  تجزیه ی پروسه ی تولید و دگرگونگی گروه های مصرف. نتیجه ی این تحولات ساختی از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ خود را نشان داد و همچنان اثرگذار است.


در ابتدای امر پدیده ی پسا مدرنیسم به عنوان موجی ناپایدار و گذرا درک شد. پایدار بودن طرز تفکری که هیچ نظام جامعی را مطرح نمی کرد و تمام نیروی خود را از نقد بر مدرنیته می گرفت، قابل تصور نبود. پسا مدرنیسم نخست در معماری تجلی کرد و به این ترتیب امکان گسترش یا دست کم مورد بحث واقع شدن یافت. به مرور زمان پا از حیطه ی هنر و ادبیات بیرون نهاد و به عنوان یک شیوه ی تفکر و سبک زندگی انعطاف پذیر مطرح شد که به خوبی می توانست با ویژگی های زمانی خود را تطبیق دهد. به موازات تحولات به وجود آمده در اندیشه ی اجتماعی، مد و پوشش و اشکال نوین زندگی روزمره با کمک گرفتن از پسا مدرنیسم، در مقابل حرکت های اجتماعی و عرصه ی سیاست قرار گرفتند.


همانگونه که پیشتر عنوان شد از سال های ۱۹۷۰ با بروز پسا مدرنیسم در معماری رویکردی جدید به جهان مورد بحث مجامع علمی قرار گرفت. بحث برانگیزترین حوزه در تفکر پسا مدرن همان معماری است. چرا که معماران بناها و آثار مشخصاً پسا مدرن ارائه نموده اند. میشل فوکو قرن نوزدهم را عصر زمان یا عصر تاریخ می نامد در حالیکه قرن بیستم را عصر مکان می داند. معماری تجلی پسا مدرنیسم در زیبایی شناسی بصری آن است. از این رو پسا مدرنیسم و معماری رابطه ای نزدیک با یکدیگر برقرار نموده اند.


معماری پسا مدرن از یک سو ایدئولوژیک است و از سوی دیگر ماهیتی مادی دارد. بنابراین معماری پسا مدرن از سویی دارای محتوایی جدید است و از سوی دیگر نوعی طرز بیان جدید به شمار می رود. معماری پسا مدرن نیز مانند معماری مدرن به موازات تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسعه یافته است. در دوران پسا صنعتی (پس از دهه ی ۱۹۶۰)، جامعه ی شبکه ای جایگزین جامعه ی صنعتی شده، پارادایم کار/تولید به پارادایم اطلاعات تغییر یافته است. به نظر جنکز ریشه های معماری پسا مدرن را باید در دو تحول مهم تکنولوژیک جستجو کرد؛ اولاً ابزارهای ارتباطی جدید مرزهای مرسوم مکان و زمان را درنوردیده و به این ترتیب از یک سو اینترناسیونالیسم جدیدی خلق کرده و از سوی دیگر در داخل جوامع و شهرها تمایزات درونی ایجاد نموده است. ثانیاً چندپارگی به وجود آمده به فناوری ارتباطی پیچیده ای منجر شده که تا حد زیادی در برهم کنش اجتماعی مؤثر بوده و به بازتولید تفاوت ها دامن زده است.


با سخت تر شدن کنترل شهرها به سبب افزایش مهاجران، طراحی مکان های شهری نیازمند نگرشی جدید بود. معماری پسا مدرن به پیشگامی جنکز از این نظریه دفاع می کرد که برای اصلاح شکل شهرهایی که به سرعت در حال بزرگ شدن هستند نمی توان تنها از یک الگو پیروی کرد. به نظر معماری پسا مدرن، معماران مدرن بناهایی در شهر ساختند که هر کدام یک شاهکار هنری محسوب می شود در حالیکه شهر به خودی خود یک اثر هنری است. بناهای درهم فشرده نتیجه ی میلیونها خرد و انتخاب فردی است. گوناگونی آنها زاییده ی اتفاقات پیش بینی نشده است.یک فرد هرچند نابغه باشد نمی تواند این بنای عظیم را به تنهایی طراحی کند و بسازد. در نتیجه ی چنین برداشت هایی طراحی شهری مدرن جای خود را به طراحی پسا مدرن داد. به تعبیر هاروی، طراحی پسا مدرن بافت شهری را به صورت تکه تکه می بیند. اشکال مختلف در گذر زمان بر روی هم انباشته شده اند. کاربرد فعلی مکان شهری که اغلب حالتی گذرا دارد مانند کولاژی بر کاربری های گذشته ساخته می شود. از آنجا که تحت کنترل داشتن تمامیت شهر غیرممکن است، طراحی شهری به شکلی ساده در پی سنت های منطقه ای و تاریخ محلی بر می آید تا فضایی حساس نسبت به تمایلات فردی، نیازها و تخیلات بسازد. به این ترتیب اشکال معماری نوینی خلق می شود که کاملاً بر پایه ی سلیقه ی مشتریان (کاربران) بنا شده است. مکان هایی محرم و شخصی شده که گاه می تواند یادمانی سنتی یا جشنواره ای از نمایش ها باشد. پسا مدرنیسم با پشت کردن به تمام ایده آل های مدرنیته، شعار” همه چیز ممکن است” سر داده و در معنی اصلی کلمه نوعی معماری آزاد و بی قید پدید آورده است که به اکلکتیسیسم ( گزینش درآمیزی، التقاط) می انجامد.


در طراحی شهری امروز نه تفکر مدرن و نه پسا مدرن هیچ یک به تنهایی حاکم نیست. لذا نمی توان ادعا کرد سازماندهی فضای شهری توسط یکی از این دو رویکرد انجام می گیرد. نگاهی به شهرهای قرن بیست و یکمی (در غرب) نشان می دهد که طراحی شهری در آن ها منبعث از برهم کنش ایده های مدرن، پسا مدرن و جهانی شدن است.


سازماندهی فضایی کلان در شهرهای امروزی، برای دوره های زمانی نسبتاً طولانی ( ۱۵ تا ۲۰ سال یا بیشتر) توسط طرح های تفصیلی شهر برنامه ریزی می شود. علاوه بر آن سیاست های خرد برای شکل دادن به مناطق شهری اتخاذ می شود البته تا جایی که با اساسنامه ی مورد توافق در طرح کلان منافات نداشته باشد. بنابراین می توان در مناطق مختلف شهر به گونه های مختلف طراحی شهری برخورد. ضمن این که فضاهای دارای مالکیت خصوصی با سلیقه های شخصی گوناگون سازماندهی می شوند.


در ادوار اخیر نظام های فکری مدرن و پسا مدرن بیشترین مباحث را در محیط های آکادمیک به خود اختصاص داده اند. با این حال هنوز اجماعی بر پایان مدرنیته و آغاز پسا مدرنیته وجود ندارد. اما تمامی اندیشمندان اتفاق نظر دارند که در چند قرن اخیر تحولاتی شگرف و بی سابقه در تاریخ بشریت، از اقتصاد گرفته تا سیاست و فرهنگ روی داده و شکل زندگی انسان را تغییر داده است.

با توجه به شهری شدن جهان، طراحی مکان های شهری امر مهمی محسوب می شود. تحت تأثیر توسعه ی فناوری ارتباطات همراه با گذر از مدرنیته به پسا مدرنیته، تلقی از مفاهیم زمان و مکان دچار تحول شده است در نتیجه درک و برداشت افراد از جهان پیرامون نیز تغییر یافته است. در جهانی که پیوسته در حال تغییر است گونه ای از طراحی شهری مورد نیاز انسان های امروزی است که حداکثر کثرت را در شهرها در نظر بگیرد. طراحی شهری علاوه بر سازماندهی فضاهای مسکونی، کاری، فراغتی و راههای ارتباطی میان آنها، باید به فرهنگ شهرنشینان نیز توجه داشته باشد. آنچه شهر را به شهر تبدیل می کند هنر در کنار هم زندگی کردن افراد مختلف در یک فضا است. شهر محل گفتگو و تعامل افراد با دیگران یا به عبارتی دیگر فضای زندگی اجتماعی است و هدف طراحی مکان شهری، شکل دادن به چنین فضایی است.


در شهر سازی پست مدرن ما نمی توانیم تنها دربارۀ موضوعات و روشهای منحصر به خود و حدود آنها صحبت کنیم . این پیچیدگی و هرج و مرج را جنکز اسکیزوفرنیا (Sclizophernia )می نامد، از این رو طراحی شهری در شهرسازی پست مدرن نشان دهنده دامنه متنوعی از روش ها ، مفاهیم و کاربردها در طراحی است . اما استنباط فعلی از طراحی شهری عمدتا به پروژه های باز زنده سازی مراکز شهری ، حفاظت تاریخی و پروژه های بهبود فضاهای عمومی باز می گردد.( مانند طراحی خیابان ، آرام سازی ترافیکی و ....... )

بازنگری در طراحی شهری این نتیجه را برای ما به ارمغان می آورد که طراحی شهری یک گرایش میان رشته‌ای است که هنوز در حال شکل گیری و تکامل است. طراحی شهری می‌کوشد تا وجوه خاصی از معماری، برنامه ریزی شهری و معماری منظر را ادغام کند تا یک گرایش واقعی و صحیح را شکل دهد. در این زمینه، می‌توان در ابتدا اساًساً طراحی شهری را به عنوان یک مهارت تک رشته‌ای یا میان رشته‌ای مورد بحث قرار داد و سپس گرایشات اخیر در تحولات طراحی شهری برای بدست آوردن مراجعی برای آینده آن را مورد بررسی قرار داد.

می‌‌توان گرایشات اخیر را که نقش طراحی شهری را تحت تاثیر قرار داده است، در سه موضوع جمع بندی نمود:

1-    تغییرات در حرفه برنامه‌ریزی: گرایشات اخیر سبب شده حرفه برنامه ریزی از موضوعات اجتماعی و مسائل سیاسی دور شده و به سوی محوریت حرفه طراحی شهری حرکت کند. همانطور که برخی از مفسرین پیش بینی می‌کنند. اگر این روند ادامه یابد، تا سال 2010 برنامه‌ریز باید بر دانش طراحی خود بیافزاید تا بتواند بصورت موثری با طراحان محیط شهری ارتباط برقرار کرده یا در حقیقت محیط را طراحی کند.

2-    طراحی عرصه‌های عمومی: فضاهای بین ساختمانها به اندازه خود ساختمانها مهم هستند. در ارتباط با ساختار توسعه، طراحی شهری به عرصه‌های عمومی و فضای بین ساختمانها می‌پردازد. طراحی شهری عمدتاً درباره طراحی کالبدی قلمروهای عمومی می‌باشد. فضاهای عمومی با رفتارهای اجتماعی، تعاملات، فرهنگ، ایمنی، موفقیت‌های تجاری و غیره که همگی به دور هم جمع کردن اجتماعی انسانی بر می‌گردند، در ارتباط است. از این رو عرصه‌های عمومی می‌تواند به عنوان به عنوان عامل مهمی در تفکرات طراحی شهری در نظر گرفته شود.

امروز عرصه‌های عمومی دارای مشکلاتی هستند. برخی معتقدند  چون این عرصه‌ها اغلب نا امن به نظر می‌آیند، از این رو باید از آنها اجتناب شده یا محدود شوند. برخی اوقات عده‌ای مدعی‌اند که این عرصه ها ضروری نیستند و در مرحله‌ای قرار داریم که میتوان فضاهای مجازی را جانشین آنها نمود. ارتباطات همگانی کامپیوتری (cmc) (computer mediated commaniction)، واحدهای همسایگی بی ثمر و بی روح و بازارچه‌های سرپوشیده که به شدت از طریق سیستم‌های نظارت الکترونیکی محافظت شده‌اند، به تدریج بخشهای مهمی از زندگی روزانه ما می‌شوند. سیاست ها و استراتژی‌های شهری بطور فزآینده‌ای در راستای شکل دادن به مکانهای شهری و نیز فضاهای الکترونیکی جهت گیری شده اند. از این رو تغییر ویژگی‌های عرصه‌های عمومی یکی از مسائل حیاتی طراحی شهری در آینده نزدیک خواهد بود.

3    - تغییرات محیطی: تغییرات محیطی بسیاری رخ داده و خواهد داد و این امر نیازمند بازنگری کلی است. جان دین (jahn dean) معتقد است که امروزه برنامه توسعه‌ای مناسب و خوب خواهد بود که علاوه بر سایر مسائل، منعکس کننده الویت‌هایی باشد که کانون توجهات بهینه‌سازی مصرف انرژی و تنوع زیستی است . در آینده، تحول در برنامه‌های متداول و مرسوم توسعه ممکن است تبدیل به ابزاری شود که بخش وسیع تری از سیاستهای محیطی که عمدتاً بر اساس علم محیط گرایی تدوین شده اند را شکل دهد. اگر این دیدگاه درست باشد ما باید این توسعه فزاینده بهسازی محیطی را با اصول طراحی شهری ترکیب نمائیم.

همانطور که قبلا گفته شد بسیار واضح است که در دیدگاه پست مدرن شهر به عنوان مکانی از تصاویر ذهنی است که طراحی شده اند تا آن را در رقابت با سایر شهرها مطرح کنند. رقابت دهه 1990 نشان داده که ما در روح زمانه تغییراتی را داریم بدین گونه که ایده امروزی از برنامه ریزی تحت عنوان طراحی شهری مطرح می‌شود. انگاره‌های  طراحی شهری بر اساس تئوری‌های پست مدرن که تا به امروز ارائه شده اند، توسعه یافته است. با چنین دیدگاهی مفاهیم طراحی شهری توسط برنامه‌ریزان به سبب فقدان ابعاد اجتماعی و اقتصادی آنها مورد انتقاد قرار گرفته است. به بیانی دقیق تر، موضوع مورد اهمیت در طراحی شهری صرفاً طراحی نیست و اهداف آن بسیار گسترده تر از ایجاد تصاویر زیباست. طراحی شهری هم در فرآیند (process) و هم در محصول (product) به موضوعات محیطی، تاریخی و عرصه‌های عمومی می‌پردازد. طراحی شهری هنوز رشته‌ای نوپاست که در آینده نزدیک با سه موضوع مهم روبرو خواهد شد:

-    رقابت جهانی که به راه حل های خوب طراحی شهری برای ارتقاء محیط مصنوع نیاز دارد.

-    پایداری که بهسازی و حفاظت از محیط زیست اشاره دارد.

-    افول عرصه‌های عمومی که در طراحی شهری بسیار با اهمیت بوده و نیاز به توجه دوباره دارند.

از این رو ما باید به طرحی شهری با رویکردی جامع که دیدگاه‌ گسترده‌تری را برای جستجوی راه حل های موضوعات برای ما فراهم می‌کند بنگریم. طراحی شهری نباید راه حلی کوتاه مدت برای مسائل بلند مدت آینده باشد. اکنون زمان آن است که اهداف طراحی شهری را گسترش دهیم مسائل آینده بسیار پیچیده تر از آن است که تنها با یک رشته انحصاری بتوان آنها را حل و فصل نمود. طراحی شهری برای اینکه بتواند خلا بین تخصص های مختلف را پر کند باید به صورت مشترک با سایر حرفه‌های درگیر در ایجاد محیط مصنوع و کاربران آنها همکاری نماید.  


برای دانلود مقاله "ﺑﺮرﺳﻲ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ﻧﻈﺎم ﻫﺎی ﻛﺎرﺑﺮی زﻣﻴﻦ ﺷﻬﺮی از دﻳﺪﮔﺎه دو ﭘﺎراداﻳﻢ ﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ و ﭘﺴﺖﻣﺪرﻧﻴﺴﻢ" اینجا کلیک کنید.



 در همین زمینه در شارکده بخوانید:

                   • طراحی شهری پست مدرن - قسمت اول

                • شهرسازی مدرن